جدول جو
جدول جو

معنی ام سلیم - جستجوی لغت در جدول جو

ام سلیم
(اُمْ مِ سُ لَ)
سهله یا رمیله مکنی به ام سلیم. دختر ملحان بن خالد انصاری مادر انس بن مالک از صحابیات و زنی دینداربود. اسحاق بن عبدالله بن ابی طلحه گفته است جد من ابوطلحه که مشرک بود از ام سلیم خواستگاری کرد و او خودداری نمود و گفت اسلام آورد تا همسرش شوم و صداق من اسلام آوردن وی باشد. آنگاه ابوطلحه اسلام آورد و ام سلیم را بزنی گرفت و صداق او مسلمان شدن ابوطلحه بود. (از عیون الاخبار ج 4 ص 70) (لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 253). و رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ام ملدم
تصویر ام ملدم
حمی، تب
فرهنگ فارسی عمید
(اُمْ مِ حَ مَ)
زینب دختر جحش الاسود. از زنان پیغمبر اسلام بود. (از تاریخ گزیده چ لندن، ص 159) ، گاو. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، سختی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، نعمت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از لسان العرب). از لغات اضداد است. (منتهی الارب) ، است. (تاج العروس از ذیل اقرب الموارد) ، کنیۀ مصر است و در حدیث آمده: ام خنور یساق الیها القصار الاعمار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عُ وَ)
کفتار. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُ اَ لَ)
از صحابیات بود. زمان علی بن حسین (ع) را نیز درک کرد و چون کتابهای بسیاری خوانده بود به قاریه الکتب موصوف شد. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 208 و ص 229 ذیل ام غانم شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُلْ یَ مَ)
صنعا پایتخت یمن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُدْ دَ)
در نزد پزشکان قدیم آن برآمدگی را گویند که از جمع شدن خون سرخ رگ در زیر پوست بوجود آید و بگفتۀ بعضی بهر انفجار سرخ رگی گفته میشود. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ خَ)
ملقب به شجره الدر. مادر ملک غیاث الدین بن ملک صالح از ملوک مصر و زنی خردمند و زیبا بوددر سال 648 هجری قمری غلامان غیاث الدین او را کشتند و سرداری سپاه را به عزالدین یکی از غلامان سپردند و خطبه بنام ام خلیل خواندند. مدت دو سال مملکت را با حسن تدبیر نگاهداشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 252)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ)
جنگ کننده، موضعی است در افرائیم در حوالی اردن (اول پادشاهان 11:26) و دورنیست که همان صرتان مذکور در یوشع 3:16 یا صرتان مذکور در اول پادشاهان 7:26 باشد و در سفر داوران 7:22و اول پادشاهان 4:12 مذکور است لکن احتمال کلی میرود که تمام اینها یک مکان باشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ)
ترازو. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ مِ دَ)
تب دائمی. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). تب. (مهذب الاسماء) (از المرصع) (از کشاف اصطلاحات الفنون).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ)
ملایاری، در مجلس ششم مجالس النفائس موسوم به لطائف نامه که در آن لطائف فضلا و ظرفای ممالک غیر خراسان یاد شده و در زمان میرعلیشیرنوائی میزیسته اند آمده: ملایاری از شیراز است، و در محلی که از آنجا به خراسان آمد به نقاشی منسوب بود، اما مبتدی بود، فقیر او را به اهل تذهیب سفارش کردم در اندک فرصتی نقاش خوب شد، ولی چنان معلوم شد که در نقاشی غرض او نقش بازی بود چرا که عجب نقشها بروی کار آورد، القصه زبان قلم در تحریرآن عاجز است و شرح نمیتواند کرد، ازوست این مطلع:
ز اشک دیده که دل پر ز درّ مکنون است
بیا که بهر نثار تو گنج قارون است،
فی الواقع که حضرت میر درباره مشارالیه شفقت، بسیار نموده، و ازوی سهو تمام در وجود آمده، حاصل مهر پادشاه و امرا را تقلید کرده و به خیالات فاسد نشانها نوشته واقف شده اند و آخر گناه او بخشش یافته است اما مثل او مذهب ومحرر توان گفت که هرگز نبوده است، ازوست این مطلع:
گفتم در گوش تو مرا تشنه جگر کرد
بشنید از این گوش و از آن گوش بدر کرد،
(مجالس النفائس ص 120و 121)،
و درصفحه 299 ذیل بهشت ششم که در خصوص شاعرانی است که شعر آنان به خراسان، رسیده و شهرت یافته اند آرد: مولانا یاری شیرازی است و چون به هری آمد در نقاشی مبتدی بود ولیکن چون قابلیت ترقی داشت میرعلیشیر استادان نقاش به تربیت او گماشت، لاجرم در اندک زمانی مانی ثانی گشت و طبع نظم او نیکوست
دختر اسد بن مغیرۀ ثقفی از زنان امام محمد باقر (ع) بوده است. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 70)
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
ابراهیم. سیزدهمین از امرای بنی مرین مراکش (760- 762 ه. ق.)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از بخش زابلی شهرستان سراوان. دارای 25 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
اسبیدباجه. (المرصع). رجوع به اسپیدباج و اسپیدبا و اسفیدباج شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
تصغیرگونه ای از أدمه، بقول ابی القاسم محمود بن عمر، نام کوهی است و بقولی دیگر کوهی است بین قلهی و تقتد در حجاز. (معجم البلدان).
زن شهید اول محمد بن مکی. درگذشته به سال 786 ه. ق. و زنی فقیه و عابد و پرهیزکار بوده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 228)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کَ)
کلب. (المرصع). رجوع به ام کلب شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ مِ ذَ)
رجوع به ام ملدم شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سُ لَ)
دختر ابوحکیم و مادر سلیمان بن ابی خیثمه و از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 244 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ)
سریانی الاصل، طریق. راه. (دزی ج 2 ص 630) (عیون الانباءج 1 ص 98). ج، میامر: یعرف بکتاب المیامر...و المیامر جمع میمر، و هو الطریق و یشبه ان یکون سمی هذا الکتاب بذلک اذ هو الطریق الی استعمال الادویه المرکبه. (از عیون الانباء ج 1 ص 98) ، تعلیم. تعلیم دینی. وعظ. موعظه. خطابه. (دزی ج 2 ص 630)
احمسیه، از اصحاب حضرت صادق بوده و روایتی هم از امام نقل کرده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 221)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ ما)
از کنیه های زنان است
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ)
فیل ماده. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ لِ)
خنفساء. (المرصع). رجوع به خنفساء شود.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ لِ)
راحت الحلقوم، نام یک قسم شیرینی است که از نشاسته و شکر ساخته میشود. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سُ هََ)
چرز (چکاوک). (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سُ وَ)
است. (المرصع) (مهذب الاسماء). کنیۀ دبر است. (از مؤید الفضلاء). مقعد. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ لَمَ)
یکی از دختران علی بن ابوطالب (ع) بود، آفتاب. (از لسان العرب) (از المرصع) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) ، می. (ازلسان العرب) (از المرصع) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). شراب، باد شمال. (از المرصع)
شیرازی، زنی با فضل و هنر بود، وی مؤلف کتاب جامع الکلیات است که در شیراز چاپ شده. (از ریحانه الادب ج 6 ص 222)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ لَ مَ)
فاتحه.
لغت نامه دهخدا
(اُدد)
هند مکناه به ام سلمه. دختر ابی امیه حذیفه بن مغیره بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم قرشی مخزومی ام المؤمنین. از زنان پیغمبر اسلام و یکی از زنان بزرگ صدر اسلام بشمار می رفت وی نخست زن ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومی بود پس از وفات ابوسلمه در سال دوم یا چهارم هجری به ازدواج پیغمبر درآمد و جزو مهاجران حبشه و مدینه بود. احادیثی از او نقل شده است. در سال 63 یا 64 هجری قمری در هشتاد و چهار سالگی درگذشت. (از ریحانه الادب ج 6 ص 222). و رجوع به همین کتاب و الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 240 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1036 و تنقیح المقال و خیرات حسان ج 1 ص 49 و اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 1129 و تذکره الخواتین ص 42 و 56 شود
کنیۀ یکی از دختران هریک از امام حسین و امام سجاد و امام باقر و امام کاظم بوده است. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 222 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سِکْ کی)
است. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ)
شتر. (یادداشت مؤلف). جمل. اشتر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ام غلیظ
تصویر ام غلیظ
سخت شامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام ملدم
تصویر ام ملدم
اسم کینه، تب (حمی) در خانه خصم تست هر دم بو یحیی شوی امن ملدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلیم
تصویر اسلیم
اسلام
فرهنگ لغت هوشیار
امروز صبح
فرهنگ گویش مازندرانی